اولین واکسن


کیمیای نازم، دیروز مامان فریده و دائی علی تو رو بردن بیمارستان حافظ و واکسنهای بدو تولد رو زدی.  دائی علی میگه اصلاْ گریه نکردی و ۱-۲ دقیقه بعدش خوابیدی. امروز هم تست  غربالگری برای یرقان ازت گرفتن. 

اولین ایمیل به کیمیا

This Email is from: Pgah, Saba and Farid Jahani

dear kimia
we were very waiting for your coming.today when we saw you we became
very
happy.saba and farid are very
happy and vant to see you.
be lucky 

روزی که کیمیا به دنیا اومد


کیمیای عزیزم، امروز ۲۸ خرداد ۱۳۸۴ ،  ۱۸ ژوئن ۲۰۰۵، ۱۱ جمادی الاول ۱۴۲۶، ساعت ۸ صبح، توی بیمارستان اردیبهشت متولد شدی. وزنت ۴۰۰/۳قدت ۵۰ و دور سرت ۳۶ سانتی متر هست.
ساعت ۳۰/۸، بابا بزرگ خبر متولد شدنت رو به من داد. از همون لحظه برای دیدنت لحظه شماری میکردم. وقتی که  من ، دائی علی ، بابا بزرگ و بابا ساعت ۲ رسیدیم بیمارستان، تو رو برای معاینه برده بودن پیش دکتر. تا ساعت ۳۰/۲ که تونستم صورت ناز و دوست داشتنی تو رو ببینمت،برام به اندازه گذشتن چند روز طول کشید. 
نمی دونی که چقدر خوشحالم که خدای مهربون تو رو به بابا و مامان و ما داده و چقدر از این بابت خدا رو شکر میکنم. امیدوارم که خودتم مثل اسمت،کیمیا باشی.