اولین جدائی کیمیا از بابا

کـیمیـای گلم٬  بابا توی این هفته باید توی  سـمینار طـب ورزشی شـرکـت کنه. از دیـروز که رفته مسـافـرت چنـدین بار با مـامـان فرنـــاز تماس گرفتـه و حالتو پرسـیده. چند روزی هسـت که یه کـم رنگت زرد شـده و مـامـان فـریـده و دائـی عـلی هـر روز میرن آزمایشـگاه دوســت بـابـا ٬ آقای دکتر صالـحی٬ و درجه زردی تو رو چـک میکنن. دائـی عـلـی ۴ شنبه گذشته پاش با روغـن داغ سوخت ولی با این وجود برای خاطر تو گلم٬ مـامـان فریده رو همراهی میکنه. دلیلی که این چند روز برات ننوشتم نگرانی من از بابت سوختن پای دائی و سقوط باباجون توی آسانسور و چندین ناراحتی دیگه شبیه این بود. ولی اتفاقای خوب دیگه هم افتاد و اونم اینکه عـمـه هـا و عـمـو و  مـادربـزرگ اومدن به دیدنت و کلی کادوهای خوب و خوشگل برات آوردن
نظرات 6 + ارسال نظر
فرزاد شنبه 4 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 10:49 ب.ظ http://farzadd.com

مگه علی پاش سوخته ؟

خاله فریبا شنبه 4 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 11:27 ب.ظ

آره فرزاد جون. چه جورم سوخته. بعد از چندین شب تازه امشب تونست بره به باشگاه سر بزنه. فعلا که نمیتونه تمرین کنه.

الهام یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 12:43 ق.ظ

آخی... انشالله زودتر بهتر شه. کیمیا جون این دایی علی از اون با مرام های روزگاره ها....
راستی جای بابات هم سبز باشه

سولماز یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 09:43 ب.ظ

Salam Fariba Joon
Cheghadr mehraboono khosh salighe hasti. Kimia ham ke roo hameye
bacheharo
kam mikone. Mashala che naze.

مادر سپید دوشنبه 6 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 02:04 ق.ظ http:// http://roshandel.special.ir/

سلام
این مدلیش رو ندیده بودیم خوش به حال کیمیا که خاله به این مهربونی داره و اینقدر براش مهم بوده که واسش بلاگ ه این خوشگلی زده ... ما که از این خاله ها نداشتیم ...

اروند دوشنبه 6 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 02:23 ب.ظ http://arvanddarvish.blogfa.com

سلام کیمیاجون
می گم بلا ملا ... بدخواه مدخواه کم نداری؟! خجالت نکش! در خدمتیم ها!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد