اولین اشک

کیمیا٬ خانوم گل٬ دیروز مامان فرناز برای انجام یه سری کارها رفته بود بیرون و شما پیش مامان فریده بودی. مامان فرناز یه کم کارش طول کشیده بود و در نتیجه شما گرسنه شده بودی و شیری که تو یخچال گذاشته بودن برات کافی نبود و نتیجه هم که معلومه...=>
خلاصه اینکه برای اولین بار دیروز شما چند تا قطره اشک ریختی.تا قبل از این گریه هات بدون اشک بود.هر چند که خیلی کم گریه می کنی.
اینقدر عزیزی و دوست داشتنی٬ که حتی این چیزای به ظاهر بی اهمیت٬ برام خیلی مهمه و همیشه به دنبال اولین نشونه های بزرگ شدنت هستم.
نظرات 4 + ارسال نظر
فرزاد جمعه 17 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 03:01 ب.ظ http://farzadd.com

چه عجبی !! بالاخره گریه کرد

الهام جمعه 17 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 05:13 ب.ظ

آخی. ملوسی...
میگم که خاله فریبا و مامان فرناز «بچه ای که خیلی مظلوم باشه و فقط واسه گشنگی اشک بریزه شما رو یاد کسی نمی اندازه» .....(چشمک)

عماد جمعه 17 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 07:40 ب.ظ http://www.emadd.com

اشکتو بوخورم قناری !!

[ بدون نام ] دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 05:32 ب.ظ

دختر چاق زورش می اد حرف بزنه ملت میگن ساکت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد