۲۸/۵/۸۴ - ۲ ماهگی - دومین واکسن - اولین مهمانی رسمی



 اولین مهمونی رسمی:کیمیای خاله٬ روز ۵ شنبه۲۷/۵/۸۴ توی اولین مهمونی رسمی که عروسی مجتبی بود شرکت کردی. کیمیا توی این لباس جدید که زن دائی مامان برات فرستاده از همیشه خوشگلتر و  خوردنی تر شده بودی. هر وقت که چشم مامانت رو دور میبینم فوراْ ازت عکس میگیریم بعضی وقتها هم رسماْ به مامان فرنازت میگم دخترتو بده یه کم بچلونمش( درست نوشتم؟).

مراقبت بهداشتی:کیمیای ناز خاله٬ دیروز ۲ ماهه شدی. دیروز جمعه بود٬ برای همین مامان فرناز امروز تو رو  برای انجام مراقبتهای بهداشتی به درمانگاه برد. رشدت تا الان خیلی خوب هست.قدت:۵۸ سانتی متر (از صدک ۵۰٪ شروع شده و به ۷۰٪ رسیده )
 وزنت۶۳۰/۵ کیلوگرم(از صدک ۷۵٪ شروع شده و الان به صدک ۹۰٪ رسیده)
 و دور سرت ۴۰ سانتی متر هست( توی صدک ۹۷٪ هست). 
کیمیاگلی٬ یه بچه طبیعی توی این سن به اشیاء نگاه میکنه.( تو نه تنها نگاه میکنی٬ تازه خیره هم میشی)وقتی با او صحبت کنند شروع به تبسم میکنه( تو هم دیگه تبسم میکنی مخصوصاْ وقتی باباجون باهات صحبت میکنه) از ۶ هفتگی به بعد بچه گردن میگیره( تو هم دیگه تقریباْ گردن گرفتی بماند که بعضی وقتا هم یه قری به گردن میدی )



دومین واکسن:واکسن ۲ ماهگی یعنی: واکسن ثلاث ٬ قطره خوراکی فلج اطفال٬ واکسن هپاتیت. امروز خیلی بیقراری کردی.

کیمیا در داروخانه - دل درد و ...

کیمیا خانومی٬ خاله نسرین و عمو بابک رفتند مسافرت. قرار هست طی مدتی که اونا مسافرت هستند٬ مامانت تو داروخانه مسئول فنی باشه. مامانت هم امروز  شما رو با خودش به داروخانه برده بود. دوست دارم خیلی زود بزرگ شدن تو رو ببینم. و روزی که با مامان میری داروخانه و داروها رو به میریزی. تقریباْ تا دو ماه دیگه مامان فرناز باید بره سر کار و اونوقته که شما میشی دختر مامان فریده و خواهر من و مامان فرنازت.
کیمیای ناز خاله؛ مدتی هست که دل درد داری و دارو مصرف میکنی. نمیدونی که وقتی ناراحتی و بدن کوچولوت رو جمع میکنی چقدر ناراحت میشم. شما اصلاْ گریه بلد نیستی و شنیدن کوچیکترین صدائی معنیش اینه که مشکلی داری. دیروز هم تا صداتو شنیدم فوراْ داروی دل دردتو بهت دادم. نمی دونی که دیدن قیافه آرومت بعد از خوردن اون دارو چقدر برام لذت بخش بود.

اخرین عکس ها از کیمیا جون

نیمرخ از کیمیا خانومی




کیمیا خانومی شما هر وقت یکی واست لالایی یا اواز بخونه سریع می خوابی . مخصوصا وقتی که بابا جون واست لالایی بخونه ... دیدن تو و باباجون در این حالت که چطور نوه و بابابزرگ به هم نگاه می کنن برام خیلی لذت بخشه .. هر چند می دونم هنوز نمی تونی اشیاء رو تشخیص بدی و این صدای باباجون هست که بهش توجه نشون میدی ...


کیمیا و لالایی بابا جون ....



کیمیا تو این عکس خیلی شبیه مامان فرنازش شده .. درست نمی گم؟



حالا برو بعدا بیا ! الان اصلا وقت ندارم !!!


کوتاهی مو

 کیمیا خانومی٬ موهای پرپشت و قشنگی داری٬ درست مثل بچگی مامانت٬ من و... . ولی موهای قشنگت صورت ناز و کوچولوت رو پوشونده بود برای همین بابات موهای اطراف صورت دوست داشتنی تو رو کوتاه کرد.( ۴شنبه ۱۲ مرداد)
پیوست: به زودی عکسهای جدیدی از کیمیا خانومی رو اینجا میبینین.