کیمیای نازم٬ بابا برای دومین بار باید در سمینار طب ورزشی شرکت می کرد٬ برای همین شما و مامان فرناز این بار همسفر بابا شدین. ما هم که از قبل قصد مسافرت داشتیم٬ توی این سفر با شما همسفر شدیم. همگی ساعت ۳۰/۲ روز ۵ شنبه ۳۰ تیر به سمت تهران حرکت کردیم. شما صبح زود روز شنبه به ساری رفتید و ما هم روز ۲ شنبه به شما ملحق شدیم.ما شب ۵ شنبه به نوشهر رفتیم و شما هم بعد از ظهر روز ۵ شنبه بعد از اینکه سمینار بابا تمام شد به نوشهر آمدید.و روز جمعه همگی به شیراز برگشتیم.
این چند روزی که شمال بودیم هوا حسابی گرم و شرجی بود ولی خوشبختانه مشکلی برای شما پیش نیومد و مثل همیشه ساکت و آروم وبودی و به محض اینکه که سوار ماشین می شدی فوراً می خوابیدی. چند تا عکس هم ازت گرفتم که در اولین فرصت تو وبلاگت میذارم.
خاله فریبای عزیز توی وبلاگ قبلی من که در بلاگ اسکای بود به من سر زده بودی ولی متاسفانه من به اونجا دسترسی نداشتم و طبیعتا به وبلاگ شماهم که در بلاگ اسکایه همینطور . ظاهرا مشکل برطرف شده و امروز برای اولین بار تونستم اینجا رو باز کنم . خوشحال میشم که تو هم به من در وبلاگ جدیدم سر بزنی . کیمیای گلو ببوسش خاله مهربون .