۳۱/۵/۸۴ - سومین سالگرد ازدواج مامان و بابا

۳ سال قبل توی همچین روزی مامان و بابا به هم قول دادن که همدیگه رو خوشبخت کنن و امروز خوشبختیشون با وجود تو کاملتر شده. این اولین سالگرد ازدواجشون بود که تو هم بودی. امیدوارم که سالهای سال در کنار هم باشین.
با وجود این که سعی میکنم اتفاقات هر روز رو تو همون روز برات بنویسم اما بعضی وقتا مثل پست این دفعه٬ با تأخیر برات مینویسم.سعی میکنم اگه هم با تأخیر بنویسم٬ نوشته هام تاریخ داشته باشه. کیمیا٬ من خودمو خیلی درگیر کار کردم ولی با این وجود حتمآ برات مینویسم.
کیمیای خاله٬ چند مدتیه کولیت شبانه داری که البته توی این سن خیلی شایع هست. ولی دیگه مثل قبل آروم نیستی و گریه هات خواهرمو نگران میکنه و تا داروتو نخوری با چشمای خوشگلت بهمون نگاه میکنی و با گریه هات بهمون میفهمونی که:من دلم درد میکنه٬ کسی میتونه بهم کمک کنه؟!
نظرات 5 + ارسال نظر
از نفس افتاده پنج‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 04:16 ب.ظ http://satorai.blogsky.com

سلام تبریک.فکر می کنم از قشنگ ترین روزهای زندگی هرکس همین روز می تونه باشه.

خاله الهام پنج‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 10:53 ب.ظ

آخیش نیبنم دل کوچولوت درد می کنه.

گندمین جمعه 4 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 09:22 ب.ظ http://gandomin.com

سالگرد ازدواجشون مبارک .... دل کوچولوت خوب میشه ایشالا

مریم موسوی سه‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 10:47 ق.ظ

فریبا جون سلام
خیلی جالب بود
از طرف من کیمیا رو ببوس

فری چهارشنبه 9 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 08:22 ق.ظ http://no

سلام خوبی تبریک و مو فقیت کیمیا را ببوس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد