محبت

کیمیا عسلی حالادیگه یاد گرفتی بابا و مامانتو بوس کنی  اونم  بدون اینکه اونا متوجه بشن و  از این حرکتت غافلگیر میشن.

کیمیا دارین میرین به یه خونه جدید.دیشب مامان فرنازت از خستگی کار اسباب کشی دراز کشیده بود تو هم فاصله زیادی با مامانت داشتی.یهو متوجه شدم که داری سعی میکنی خودتو از بغل بابا بکشی بیرون و بری به طرف مامانت.اون وقت دیدم که خیلی آروم داری داری صورت کوچولوتو به صورت مامانت نزدیک می کنی و این طوری بود که چشمای مامانت با اولین بوسه دخترش باز شد. آخه فسقلی تو از کجا فهمیدی مامانت خسته هست که خودتو براش لوس کردی؟

راستی دایی جون راسته که می گن قهرمان شدی؟

نظرات 8 + ارسال نظر
فرزانه سه‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 11:05 ق.ظ

فری سه‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 11:11 ق.ظ http://sharmandeh

وایییییییییییییییییییی چه دختریییییییییییییییییییییییییی چ

[ بدون نام ] سه‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 11:44 ق.ظ http://brightfire.blogsky.com

خدا نگهش داره...

سکینه سه‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 02:54 ب.ظ http://www.3kine.com

وای چه دایی خوشگلی ( توپولی من )

[ بدون نام ] سه‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 04:43 ب.ظ

چه دختر خوشگله خدا نگهدارش باشه

میثم جمعه 28 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 12:41 ق.ظ

بابا الان ۴ نفر که دور من بودن و عکس رو دیدن غش کردن. شما لا اقل فکر پسرهای مردم باشین. آخه دلبری هم حدی داره.

فرزاد یکشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 01:24 ب.ظ http://farzadd.com

خاله فریبا ما بی صبرانه منتظر اپدیت بدی و خبرهای جدید از کیمیا خانوم هستیما !!!

فرزاد شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 10:27 ق.ظ http://farzadd.com

کماکان منتظر عکسهای جدیدی از کیمیا خانوم هستیم !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد