نوروز ۸۶

این اولین پست من تو سال جدید هست. این بهار دومین بهاریه که مهمون دل ما هستی . اولین مسافرت امسالت٬ سفر۲ روزه به بوشهر بود. تو این مسافرت با دریا یا به قول خودت ٬آب‌‌ دریا٬ آشنا شدی و به سختی از دریا بیرون میومدی. خیلی برام جالب بود که خم میشدی و صورتتو به آب میزدی یا آب شور دریا رو به صورتت میزدی و چشمات اذیت نمیشد. 

پست مهدکودک رو قرار بود مامان فرناز برات بنویسه. اون هم که اینقدر مشغله کاریش زیاد بود که فرصت نکرد برات بنویسه. فقط یه بار تعریف کرد که یه روز داشته ازت راجع به مهد کودک و دوستات میپرسیده: (مامان فرناز)پویا خوب بود؟  (کیمیا) بویا گریه!       عسل خوب بود؟ عسل گریه     و خلاصه مامان فرناز حال هر کسی رو میپرسیده٬ تو میگفتی داشته گریه میکرده. مامان فرناز نگران میشه و فردا که از معلمت جویای دلیل میشه بهش میگن که سر کار خانوم از غیبت معلمت استفاده کردی و همه رو دندون گرفتی!

آموزش زبان فارسی: (خاله) کیمیا بگو خاله- خودمو کشتم بگی خاله٬ خانوم خانوما با هزار زور و زحمت میگن کاله٬ بعضی وقتا هم لپاتو باد میکنی٬ لباتو غنچه میکنی و چشماتو گرد میکنی و به زور و زحمت با یه صدای بم میگی خخاللله!ـ سر کار خانوم به جای جواب دادن به من در حالی که چشمت به لیوان چائی باباجونه میگی: بگو چائی! 

نظرات 6 + ارسال نظر
خاله الهام پنج‌شنبه 9 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 07:14 ق.ظ

منو کشتی از خنده خاله با اون دندون گرفتنت.... من که کلی باهات حال کردم... اصلا هم یاد کوچیکی های مامانت نیوفتادم که چه طوری بی سر و صدا ترتیب همه رو میداد.... البته خاله فریبا بهتر می دونه :)

پویاپ جمعه 10 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 01:28 ق.ظ http://pouyap.blogfa.com

سلام...

سال نو مبارک .. از طرف من اون کیمیا رو یه ماچ آبدار کنید ...

ایشالله همیشه خوشحال و شاد باشید ...

خاله فائزه چهارشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 01:57 ب.ظ

خیلی بلایی.....خاله فریبا بازم از کیمیا گلی برامون بنویس.مرسی.

وبلاگ خاطرات گچسارن جمعه 17 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 06:57 ب.ظ http://gachland.mihanblog.com

سلام
هرچند من اینجا غریبم و فکر میکنم بدون اجازه وارد وبلاگ خانوادگی شما شدم ولی اولین پست امسالتون خیلی جالب بود. راستش بنظرم میاد خواهرزادتون خیلی شیرین زبون و بامزه باشه. خدا براتون حفظش کنه. انشالله خودتون و خانواده سال خوبی پیش رو داشته باشید مخصوصا کیمیا کوچولو!

سلام. هر چند که به نظر میاد این وبلاگ خانوادگیه٬ اما از حضور مهمون خوشحال میشیم. کیمیا تنها نوه ما و دختر خواهر کوچیکترمه. کلاً همه کارهاش هر چند که جالب هم نباشه به نظر ما خیلی جالبه.

مرتضی چهارشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 08:45 ب.ظ

منم یه میمون سر زده ام.(نیشخند)
هیچی دیگه فقط اومدم اینجا که یه دعا کنم و برم:


خدایا!خداوندا!
به همه ی ما فرزندانی سالم و سلامت(و البته پسر)عنایت بفرما و به ما توانایی اینرا بده که فرزندکانمان را سالم و سلامت تربیت کنیم و با سلامتی کامل روحی و جسمی؛آنانرا به خودت تحویل دهیم.

خاله خانوم من الان ۱۹ـ۲۰ سالم بیشتر نیست و از خدا میخوام که چنین آرزویی را برای همه ی ما استجابت نماید و من هم در آینده(نزدیک!)همینجوری بشم(نیشخند)

برای کیمیا جون شما هم شادی و شادکامی رو از پروردگارم مسئلت مینمایم

مرتضی پنج‌شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 08:22 ب.ظ

خاله جون سلام علیکم.بعد از اینکه وبلاگتو خوب خوب خوندم

فهمیدم شما جنوبی هستین و من جنوب غربی.
آخه منم مسجد سلیمانیم و الآن خونمون اهوازه.
اینشالا اگه یه بار اومدین اینجا من در خدمتتونم.

راستی اومده بودم که بگم چرا جواب نظراتمو نمیدی؟
شاید سرتون شلوغه ؛نه؟

خوب واسه ی همه آرزوی توفیق روز افزون دارم

سلام. خوش اومدی به وبلاگ ما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد