اسم شما چیه؟!

خاله فریبا: خوشگل خانم، عسل خانم،.....

کیمیا: مامان فرناااززز... خاله اسم من بلد نیست!

خاله فریبا: مگه اسم شما چیه؟

کیمیا:کٍمیا!

.............................................................................

خاله فریبا: نازگل خانم ،میای پیش من؟

کیمیا:نه، مِخام برم پِشِ مامان!

.............................................................................

خاله فَربا به قربونت با این حرف زدنت که اولین حرف ((ی)) کلمات رو نمیگی!

خاله ای، من فردا دارم میام شیراز. مامانت امر فرمودن عکسای تولدت رو بریزم رو سی دی و با خودم ببرم.

عسل خانوم

 موقع باز کردن درب ظرف گردو یه مقدارمیریزه کف آشپزخانه....

کیمیا: مامان شما کار بدی کردی!

مامان فرناز: من دقت نکردم. حالا میای به من کمک کنی گردوها رو جمع کنیم.

کیمیا یه کم فکر میکنه و میگه....: نه...شماباید بگی من کمک نمیخوام و به سرعت از آشپزخونه دور میشه!

..................................................................................................

مامان و بابا:کیمیا بیا کفشاتو بپوش،میخوایم بریم.

کیمیا در حالی که به بینیش چین میندازه میگه: من نمیام،میخوام مونده باشم!

.................................................................................................

خاله فریبا: بیا میوه بخور.

کیمیای بی حوصله و مشتاق بازی : مرسی. برام خوب نیست!