شیراز

خاله چند روزی اومده بود شیراز تا هم خودش یه دیداری تازه کنه هم عمو یه چند روزی یه نفسی از دست خاله تازه کنه!این پسر یا دختر خاله از راه نرسیده بدجوری برنامه های تابستونی منو بهم ریخت. البته خاله و عمو با کلی شوق و اشتیاق منتظرش هستن. 

  

از کارهای بامزه ت بگم که کلی باعث خنده خاله شدی. 

  

اولین روزی که من و شما و مامان فرناز رفتیم بازار٬ از همون اول شروع به بهانه گیری کردی که اسباب بازی می خوام. توی مغازه هم که کلی بهانه گرفتی و... آخرش خودت گفتی آقا سوسک ندارین؟ و قیافه خاله=> آقا هم خودش یه موش سیاه لیز و لزج نشون شما داد و مامان هم تسلیم شد. قسمت جالب ماجرا این بود که ما توی هر مغازه ای که میرفتیم٬ اونها رو نشون خانوما میدادی و بعدش صدای یه جیغ خفیف و ... تازه آخر ماجرا متوجه شدی که باید ازشون بترسی و گفتی دیگه نمی خوامش و دادیش تحویل مامان. خواستم به مامانت بگم این دختره یا پسر؟ که یادم اومد مامانت هم هر وقت از مدرسه میومدیم و یه کم در خونه دیر باز میشد فورا از در میرفت بالا و درو باز میکرد. 

 .................................................................................................

خاله فرشته با سینی پر از بستنی مشغول پذیرایی شدن. 

 کیمیا با ناز و عشوه...: خاااله من بزرگ شدم؟ 

 خاله فرشته: آره عزیزم.  

کیمیا: قدم بلند شده؟ 

 خاله فرشته: آره عزیزم.  

کیمیا: پس لطفا به من بستنی بیشتر بدین... 

خاله فرشته:

نظرات 6 + ارسال نظر
لیلی مامان یونا چهارشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:18 ب.ظ http://youna.persianblog.ir

سلام فریبا جون خوبی ؟ چه بلایی این کیمیا خانم.
نی نی شما وبلاگ نداره ؟ خوبه براش درست کنی یا تا اخر میخواد با کیمیا خانم مشترک بمونه.راستی کی دنیا میاد ؟

ممنون. نی نی ما بهمن ماه میاد. برای درست کردن وبلاگ براش مرددم. آخه یه جورایی احساس میکنم ممکنه بعدها که بزرگ بشه شاید خوشش نیاد و یا اینکه خیلی ها ممکنه بیان و از جیک و پیک زندگی شخصی و خیلی چیزای دیگه مطلع بشن و کلا احساس میکنم نمی تونم با خیال آسوده برای این فسقلی ۷ سانتی متری بنویسم.

راما دوشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:00 ق.ظ http://http://artina-fingili.persianblog.ir/

سلام خوشحالم از آشناییتون.
عزیزم جمعه که نه ولی پنجشنبه اونجا بودیم

من اشتباه گفتم. منظورم شب جمعه بود.

لیلی مامان یونا پنج‌شنبه 16 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 06:48 ب.ظ http://youna.persianblog.ir

خوبی فریبا جون ؟ خیلی دوست دارم ببینمت

لیلی مامان یونا چهارشنبه 29 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:25 ق.ظ http://youna.persianblog.ir

فریبا جون بوشهر بودم دوست داشتم ببینمت ولی نمیدونستم چه جوری هماهنگ کنم چون سفرمون یه دفعه شد وقت نکردم برات کامنت بذارم

تقصیر منه که تنبلی کردم و جواب کامنتت ندادم. خیلی دلم میخواد ببینمت. دفعه بعد میبینمت.

ساچلی چهارشنبه 29 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:27 ب.ظ http://sacheli.blogfa.com

خیلی ممنون بابت معرفی کتاب حتما تهیه اش می کنم...
بووووس بووووس نی نی

مونا مامان گلسا پنج‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:09 ق.ظ http://www.golsa-1387.persianblog.ir

مرسی به ما سر زدید.وبلاگتون انگاری خیلی وقته آپ نشده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد