اولین اشک
کیمیا٬ خانوم گل٬ دیروز مامان فرناز برای انجام یه سری کارها رفته بود بیرون و شما پیش مامان فریده بودی. مامان فرناز یه کم کارش طول کشیده بود و در نتیجه شما گرسنه شده بودی و شیری که تو یخچال گذاشته بودن برات کافی نبود و نتیجه هم که معلومه...=>
خلاصه اینکه برای اولین بار دیروز شما چند تا قطره اشک ریختی.تا قبل از این گریه هات بدون اشک بود.هر چند که خیلی کم گریه می کنی.
اینقدر عزیزی و دوست داشتنی٬ که حتی این چیزای به ظاهر بی اهمیت٬ برام خیلی مهمه و همیشه به دنبال اولین نشونه های بزرگ شدنت هستم.